جدول جو
جدول جو

معنی مرتفع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مرتفع کردن
بنگرید به مرتفع ساختن مرتفع ساختن
تصویری از مرتفع کردن
تصویر مرتفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مرتفع کردن
برطرف کردن، رفع کردن، رفع و رجوع کردن، فیصله دادن، مرتفع ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
نظم و ترتیب دادن، مرتب ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ گُ تَ)
در تداول، دعوا کردن. محاجه و مشاجره نمودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرتاض کردن
تصویر مرتاض کردن
ریاضت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتفع شدن
تصویر مرتفع شدن
برافراشته شدن، بلند ساخته شدن، از میان رفتن برافراشته شدن: (بهرام گور) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد، بلند بنا شدن، برطرف شدن رفع شدن: اکنون نگرانی او مرتفع شده
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر نشاندن به گوهر آراستن جواهر نشاندن با گوهرآراستن: همچو فرعونی مرصع کرده ریش برتر از عیسی پریده از خریش 0 (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتعش کردن
تصویر مرتعش کردن
فرونیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرو گذاشتن گرو گذاشتن رهن گذاشتن: برد خواهی پیش او ناپروریده شعر خویش ک کرد خواهی در ملامت عرض خود را مرتهن ک (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع کردن
تصویر مرجوع کردن
پس فرستادن، بازگشت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه کردن
تصویر مرافعه کردن
دست به گریبان شدن به هم در افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
ستاکاندن شاخه شاخه کردن فرع چیزی قرار دادن، از چیزی مانند شاخه جدا کردن، شاخه شاخه کردن: طبیعت آن ماده را که اندر گردن پیل و خوک بکار خواست شد نگاه داشت و اندر دندانهای او متفرع کرد، منتج ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
سامان دادن نظم دادن ترتیب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
سامانیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
ربطدادن، ارتباط دادن، مرتبط ساختن، وصل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دعوا کردن، مشاجره کردن، کشمکش داشتن، شکایت کردن، دادخواهی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آگاه کردن، متوجه کردن، توجه دادن، هشیار ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
Sort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
Square
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
carrément
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
sortieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
quadratieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
sortować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
kwadratować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
сортировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
classificar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
сортувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
квадратувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
sorteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
kwadrateren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرتب کردن
تصویر مرتب کردن
clasificar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
quadrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
квадратировать
دیکشنری فارسی به روسی