برافراشته شدن، بلند ساخته شدن، از میان رفتن برافراشته شدن: (بهرام گور) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد، بلند بنا شدن، برطرف شدن رفع شدن: اکنون نگرانی او مرتفع شده
برافراشته شدن، بلند ساخته شدن، از میان رفتن برافراشته شدن: (بهرام گور) بر سریر مملکت استقرار یافت و رایت دولت او مرتفع شد، بلند بنا شدن، برطرف شدن رفع شدن: اکنون نگرانی او مرتفع شده
ستاکاندن شاخه شاخه کردن فرع چیزی قرار دادن، از چیزی مانند شاخه جدا کردن، شاخه شاخه کردن: طبیعت آن ماده را که اندر گردن پیل و خوک بکار خواست شد نگاه داشت و اندر دندانهای او متفرع کرد، منتج ساختن
ستاکاندن شاخه شاخه کردن فرع چیزی قرار دادن، از چیزی مانند شاخه جدا کردن، شاخه شاخه کردن: طبیعت آن ماده را که اندر گردن پیل و خوک بکار خواست شد نگاه داشت و اندر دندانهای او متفرع کرد، منتج ساختن